جدول جو
جدول جو

معنی مرغ پلو - جستجوی لغت در جدول جو

مرغ پلو(مُ پُ لُ)
طعامی مرکب از پلو و مرغ پخته. پلو که در آن مرغ پخته یا سرخ کرده نهند و سپس دم کنند
لغت نامه دهخدا
مرغ پلو
پلوی ساده که در داخل آن مرغ پخته میگذارند و ادویه میپاشند
تصویری از مرغ پلو
تصویر مرغ پلو
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مرغ دل
تصویر مرغ دل
جبان، ترسو، خائف، نازک دل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماش پلو
تصویر ماش پلو
خوراکی که از ماش و برنج تهیه می شود، دم پخت ماش
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
دهی است از دهستان لار بخش حومه شهرستان شهر کرد واقع در 38هزارگزی شمال غربی شهر کرد کنار راه مرغ ملک به شهر کرد با 1765 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات، محصولش غلات، شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(پُ لُ)
پلوی که در آن ماش کنند
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ / دِ یِ دَ نُ / نِ / نَ)
سریعالحرکه. تیزرو، در بیت ذیل استعاره از تیر است:
دیودلان سرکشش حامل عرش سلطنت
مرغ پران ترکشش پیک سبای مملکت.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ماش پلو
تصویر ماش پلو
پلوی که در آن ماش کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرغ فلک
تصویر مرغ فلک
مرغ سپهر، فرشته
فرهنگ لغت هوشیار
ترسنده خایف، ضعیف النفس نازک دل: فرمود که ای خلیل، چون مرغ دلی پیوسته پران وبیقراری مطلوب ترا هم در مرغان ظاهر کنیم، خایف از خدا: در کنف فقر بین سوختگان خام پوش بر شجر لانگر مرغ دلان خوش نوا. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
کومه و چادری که برای شکار مرغ و پرنده سازند
فرهنگ گویش مازندرانی
آبله مرغان
فرهنگ گویش مازندرانی
غذایی با برنج، ماش، روغن نمک و ادویه
فرهنگ گویش مازندرانی